من زنده برآنم که در دیگری هستم و وقتی به دیگران آموزش دهم، در ذهن آنها خواهم بود. مهمترین هدف من از تدریس این است که دانشی را که با زحمت به دست آوردهام را با خود به زیر خاک نبرم و آن را برای نسل بعدی به یادگار بگذارم.
برای مشاهده لیست علاقه مندی ها وارد شوید!
مشاهده محصولات فروشگاهسبد خرید شما خالی است.
من زنده برآنم که در دیگری هستم و وقتی به دیگران آموزش دهم، در ذهن آنها خواهم بود. مهمترین هدف من از تدریس این است که دانشی را که با زحمت به دست آوردهام را با خود به زیر خاک نبرم و آن را برای نسل بعدی به یادگار بگذارم.
حسن خورشیدی از چهرههای پیشکسوت حوزه تدریس در خانه عمران است، فردی با صراحت لهجه فراوان و شور و حال خاص جوانی که با وجود عبور از دهه ششم زندگی، در سخنان وی وجود دارد. او از سالهای ابتدایی فعالیت خانه عمران این مجموعه را همراهی کرده و داستان فعالیتش در حوزه آموزش بسیار شنیدنی و جذاب است. خورشیدی فارغ التحصیل رشته صنایع در سال 1357 است. او مدتها مدیر برنامه ریزی بخش مربوط به تعمیر و نگهداری ناوهای جنگی بوده و پس از آن در ماشین سازی اراک به صورت پروژهای به مدت دو سال در زمینه تولید تاور های پتن فعالیت کرده و بعد از آن نیز به قول خودش «بیابان نشین» شده و از پروژهای به پروژه دیگر نقل مکان کرده است. در فاصله سالهای 80 تا 88 در شرکت شخصی خود با نام شرکت پیمان مدار صنعت در عرصه صنعت حضور داشته و در دورهای که طرحهای زود بازده در اقتصاد کشور اجرایی شده، مشاور بانک صنعت و معدن بوده و حدود 80 پروژه را پیاده سازی کرده است. در حال حاضر نیز به عنوان مشاور و مدیر برنامه ریزی با پروژههای آزاد همکاری میکند. داستان جذاب علاقه او به تدریس و پیوستن به این دایره پیش روی شما است. تدریسی که او آن را به عاشق شدن شبیه میداند.
پاسخ به این سؤال دقیقاً مثل پاسخ به این سؤال است که چطور آدم عاشق میشود؟! هیچ توضیحی برای هر دو سؤال نیست. این عشق در برخی آدمها هست و در برخی دیگر نیست. تدریس نیازمند یک توانمندی است و دانستن، بخشی از تدریس است. شاید کسی بیشتر از منِ مدرس بداند اما بیان کردن برایش خیلی مشکل باشد. یک سری عوامل باید دست به دست هم بدهد تا فرد به سراغ تدریس برود اما موتور حرکت، عشق به تدریس است.
تدریس انسان را بخشنده میکند. در بخشهای مختلف صنعت دیدهام که افراد معمولاً یک کشو مخفی دارند که اطلاعات مهم خود را داخل آن ریخته و کشو را قفل میکنند. حالا شاید این کشو به صورت فیزیکی وجود نداشته باشد و صرفاً امری ذهنی باشد اما گاهی وقتها هم این اطلاعات به درد آنها نمیخورد اما از دادن آن به دیگران اجتناب میکنند و خست به خرج میدهند. کسی که دانش خود را در قالب تدریس در اختیار دیگران میگذارد فرض را بر این میگذارد که این تعالی را دارد که از این بیشتر یاد بگیرد و دانش بیشتری داشته باشد. نمیخواهم بگویم من آدم بزرگی هستم اما آدمهایی که در تدریس وارد میشوند هم بخشنده هستند و هم میدانند پایه علمی اشان میتواند بیشتر شود و ابایی ندارند که سهم دانش خود را به دیگران بدهند.
گاهی در کلاسها با افرادی آشنا میشدم که گاهی در پروژههای بعدی با آنها لینک شده و همکاریهایی را انجام دادم و این هم اتفاق خوبی بود اما تدریس یک ویژگی مهم دیگر هم داشت و مرا ملزم کرد به مطالعه کردن. دانشجو همواره پیچیدهترین سؤالها را میپرسد و باید به آن پاسخ داده شود. شاید در همان لحظه پاسخی وجود نداشته باشد اما باید درخصوص آن کنکاش کرد و پاسخ را برای او پیدا کرد و همین مسئله به موتوری برای ارتقاء خود من تبدیل شد.
چند سال پیش در پروژهای بودم که یک نفر را از آن اخراج کردند. خیلی ناراحت شدم و به سرپرست پروژه اعتراض کردم و گفتم این فردی که شما اخراج کردید، انسان بادانشی بوده و… سرپرست پروژه به من گفت: خورشیدی! مروارید کف اقیانوس اگر کشف نشود مروارید نیست! زمانی که کشف شد و پرداخت شد و بر گردن فرد زیبایی آویخته شد، معنی مروارید میدهد.
کسی که علم دارد و از آن استفاده نمیکند پس از مدتی آن علم نیز از حیظ انتفاع ساقط شده و کهنه میشود. آنقدر فناوری سریع جلو میرود که دیگر عمر یک دانش و علم به سه تا پنج سال محدود میشود. به همین دلیل به چنین افرادی توصیه میکنم از بخشندگی علم کوتاهی نکنند. چشمه اگر یک جا بماند مرداب میشود. باید روان باشد و این افراد هم باید با دانش جلو بروند و به دیگران آموزش بدهند.
حسن خورشیدی استاد شصت و پنج سالهای است که حدود یک سوم از عمر خود را تدریس کرده است. او متعلق به نسلی است که رایانه را با سیستم عامل داس شناخت و طراحی را به جای اتوکد با ماژیک راپید آموخت. خودش را یکی از نسل سوختهای ها میداند اما میگوید: امروز اگر ببینم یک جوان از من جلوتر است خوشحال میشوم که دیگر وقت آنها مثل نسل ما تلف نمیشود و خوشحالم که میتوانم دانشم را در قالب تدریس برای این نسل به یادگار بگذارم.
حسن خورشیدی
بازار همیشه حرف می زند و نیاز خود را بیان میکند. کافی است وارد محیط صنعتی شوند تا بدانند در بخشهای مختلف به چه مشاغل و مهارتهایی نیاز است. وقتی نیاز شغلی پیدا شد، نیاز تحصیلی هم پیدا میشود.
من 65 سالم است و میخواهم یک یادگار از من بماند. معلوم نیست آدمها تا چه زمانی زنده هستند. به سن و سال هم ربطی ندارد اما من به خودم می گویم زنده برآنم که در دیگری هستم و وقتی به دیگران آموزش دهم، در ذهن آنها خواهم بود. اینکه دانشی که با زحمت به دست آمده را به خاک تبدیل نکنم، مهمترین هدف من از تدریس بوده و هست. وقتی سال 1370 کامپیوتر به ایران وارد شد، اپراتوری داس یک ماجرای پیچیده بود. فرهنگ ما فرهنگ کاغذ و مدادی بود. افرادی در سن و سال ما ماشین حساب هم نداشتند چه رسد به رایانه. ساب فر برنامه ریزی نداشتند و فقط دانش cpm بود که محاسبه و برنامه ریزی با آن کار سادهای نبود. در گذشته نه چندان دور چیزی به نام اتوکد وجود نداشت و نقشه کشی با ماژیک راپید انجام میشد اما حالا همه چیز تغییر کرده است. البته پایههای علم تغییر نکرده بلکه ابزارها به کمک آمدهاند. نسل ما خیلی زحمت کشید تا این تغییرات به نسل بعدی منتقل شود. ما نسل سوخته هستیم اما نسوختیم بلکه پختیم! خدا را شاکرم که به من فرصت داد همزمان با تحصیل و کار و زندگی، سهمی هم در ارتقاء این شغل خودم داشته باشم. امروز اگر ببینم یک جوان از من جلوتر است خوشحال میشوم که دیگر وقت آنها مثل ما تلف نمیشود و امیدوارم دیگران هم به انتقال دانش خود بپردازند تا این حس لذت بخش را تجربه کنند.
دفتر رشدمان خارج از محدوده طرح ترافیک و در مجاورت پارکینگ عمومی و ایستگاه مترو مفتح با دسترسی های گسترده