من کارهایی را که خطا کردم در سر کلاس با عکس نشان دانشجویان میدهم. به آنها می گویم این خطاها برای چه تاریخی است و می گویم امروز این کار را تکرار نمیکنم و از آنها هم میخواهم این خطاها را در کارهایشان تکرار نکنند
برای مشاهده لیست علاقه مندی ها وارد شوید!
مشاهده محصولات فروشگاهسبد خرید شما خالی است.
من کارهایی را که خطا کردم در سر کلاس با عکس نشان دانشجویان میدهم. به آنها می گویم این خطاها برای چه تاریخی است و می گویم امروز این کار را تکرار نمیکنم و از آنها هم میخواهم این خطاها را در کارهایشان تکرار نکنند
رضا صابر از مدرسان خانه عمران است که در طول دوازده سال همراهی با این مجموعه، دروس مختلف مرتبط با معماری را تدریس کرده است. صابر فارغ التحصیل رشته معماری و شهرسازی است و سال 1379 از دانشگاه فارغ التحصیل شده است. او از سال 1380 کار تدریس را آغاز کرده و به موازات تدریس در حوزه معماری فعالیتهای مختلفی را انجام داده است. آنگونه که خودش میگوید در شروع کارش و در دوران دانشجویی نقشه کش بوده و در ادامه فعالیت حرفهای به عنوان سرپرست آتلیه و بعدها به عنوان طراح و مشاور، مدیر فنی، مسوول دفت فنی، پیمانکار، نماینده و مشاور عالی کارفرما و… فعالیت کرده تا در تمامی گرایشهایی که یک فارغ التحصیل معماری ممکن است تجربه کند، تجربه اندزوی کرده باشد. او در این گفت و گو از مسیری که در حوزه تدریس طی کرده و همچنین برخی تجربیات شخصی خود سخن گفته است.
خیر، به هیچ وجه. در هر کدام از گزینههای معماری که من سالهاست در آن مشغول به فعالیت هستم، به تدریس ریاضی، برق و فیزیک شباهتی نداشته و همیشه یک فرمول ثابت ندارد که بخواهیم آن را به دانشجویان تدریس کنیم. من سالهای زیادی است که بخش اجرا را با خانه عمران کار میکنم. مشخصاً در زمینه طراحی با توجه به روحیات مختلف افراد، زمینه کاری بسیار متنوع است. همچنین در عرصه اجرا با توجه به سرعت عجیب و غریب فناوری، من هیچ دورهای را به خاطر ندارم که تکراری شده باشد چرا که در هر دورهای حرفهای تازهای برای تدریس هست. شاید برخی مباحث مشابه و به ظاهر یکسان بوده باشد اما همیشه اتفاق جدیدی بوده که بخواهم در دوره جدید آن را به دانشجویانم ارائه کنم. مثلاً گاهی با کتابچههای مقرراتی مواجه شدهام که حاوی اطلاعاتی بوده که نشان میداده مسیری را که در تدریس طی کردهام نیاز به اصلاحاتی داشته است. در یک کلام، تدریس در حوزه ساختمان هیچ چیز تکراریای ندارد و هر روز آن با دیروزش متفاوت است.
من دنیای اینترنت را شبیه به شیوه سنتی تدریس قدیم میبینم؛ یعنی همان شیوهای که پیش از ظهور مدارس جدید در ایران مرسوم بود و به آن شیوه مکتبی میگفتند. در این شکل شاید دانش منتقل شود اما انتقال تجربه محال است. برای یادگیری یک موضوع فرد باید مباحث درسی را بسیار تکرار کند یا تجاربی که عمدتاً طی یک مکاشفه و سؤال و جواب رخ میدهد را کسب کند. البته در اینجا هم با یک فرمول واحد و مشخص مواجه نیستیم چرا که گاهی برای یک پدیده تا پنج اتفاق مختلف در حوزه اجرا دیده میشود و هر اتفاقی به نتیجهای متفاوت میشود.
اینترنت خیلی راحت میتواند دانش را منتقل کند و من منکر آن نیستم. بهرحال باید فضای جدید آموزشی را بپذیریم اما انتقال دانش با انتقال تجربه خیلی فرق میکند و دنیا امروز به دنبال انتقال تجربه است و اساساً تجربه است که ارزش و اهمیت دارد.
به جهت تحصیل تا مقطع کارشناسی ارشد حدود هشت سال در دانشگاه تحصیل کردم.
به جهت تحصیل تا مقطع کارشناسی ارشد حدود هشت سال در دانشگاه تحصیل کردم.
قطعاً خیر
حدود بیست درصد. البته اغلب دانشجویان دچار این اشتباه میشوند که فکر میکنند دانشگاه باید حداقل هفتاد درصد مطالب مورد نیاز را به آنها انتقال بدهد اما اصلاً قرار نیست هیچ مرکز آموزشی چنین دستاوردی را برای دانشجو به دنبال داشته باشد. در بهترین حالت بیست درصد از آنچه که باید از طریق دانشگاه انتقال داده شود میتواند مبنای صد درصدی چگونگی شروع و کاوش یک اتفاق جدید در افراد باشد.
در رشته من گرایشهای مختلفی وجود دارد و افراد میتوانند انتخاب کنند که مثلاً طراح ویلا باشند یا بیمارستان و خانههای معمولی یا برجهای مسکونی. حتی این امکان انتخاب به افراد داده میشود که مجری ساختمانهای مسکونی باشند عناصر اجرایی پروژههای بزرگ. دنیای این حوزه بسیار وسیع است.
در یک مدرسه معماری باید این عرصهها مطرح شود تا دانشجو خودش را برای مکاشفه آماده کند که بداند مابقی راه را چطور انتخاب کرده و طی نماید.
تفاوت من با اساتید خودم این است که اعتقاد دارم دانش بسیار کمتری از آنها دارم؛ چه اساتیدی که همچنان زنده هستند و چه آن عزیزانی که به رحمت خدا رفتهاند. من هیچ وقت خودم را استاد قلمداد نکردهام و همیشه گفتهام فقط یک معلم هستم که سعی میکنم تجربههای خودم را که با آزمون و خطا به دست آوردهام به نسل بعدی منتقل کنم تا آنها دچار خطاهایی که من در حرفهام مرتکب شدم نشوند. آنچه در دانشگاه از اساتید خودم آموختم، نحوه انتقال این تجارب به دانشجویان بود.
من کارهایی را که خطا کردم در سر کلاس با عکس نشان دانشجویان میدهم. به آنها می گویم این خطاها برای چه تاریخی است و می گویم امروز این کار را تکرار نمیکنم و از آنها هم میخواهم این خطاها را در کارهایشان تکرار نکنند. متاسفانه خیلی از افرادی تمایلی به نشان دادن نکات منفی فعالیتهای خود ندارند چون تصور میکنند این مسئله باعث ضعف آنها خواهد شد اما من معتقدم باید بخش ضعیف را نشان بدهم تا دیگر افراد آن را تکرار نکنند.
تعداد زیادی از بستگان نزدیکم از جمله دایی، زن دایی، پسر عمهها و تعداد زیادی از اقوام و دوستان پدرم فرهنگی بودند. شاید آنچه باعث شد آموزش را خیلی دوست داشته باشم این بود که در چنین محیطی بزرگ شدم. آدمهایی که در کنار من بودند همیشه از تدریس صحبت میکردند و به همین دلیل از کودکی علاقه به تدریس در ضمیر ناخودآگاه من نشست.
نکته دیگر این است که من در این مملکت با مالیاتی که پدرم و پدرهای دیگر پرداخت کردهاند تحصیل کردهام و تا اینجا رسیدهام. حداقل وظیفهام این است که چیزی که می دانم را به دیگران آموزش دهم تا به جامعه دینم را ادا کرده باشم.
بله. من در شهرستان نسبتاً کوچکی بزرگ شدم و همیشه بازتاب تدریس اقوام خودم را میگرفتم که مثلاً آقای فلانی این نکته مثبت را در تدریس داشت اما این موارد را نداشت. یا دیگری این نکات را داشته است. دایی من معلم دوره راهنمایی بود و پسر عمه من در دبیرستان ریاضی تدریس میکرد و زن داییام مقطع ابتدایی را تدریس میکرد. در دانشگاه نیز این تحلیل شیوه تدریس را ادامه دادم و سعی کردم جمع بندی کنم و در نهایت اتفاقهای بد را انجام ندهم و اتفاقهای خوب را تقلید نکنم بلکه با نگاه به اتفاقهای بد، رفتارهای خوب را بهبود ببخشم
حدود 10 تا 12 نفر. البته سن من کم بود و دانشجویان با دیدن من به شوخی خطاب به من میگفتند: چرا رفتی بالا نشستی؟ بیا کنار ما بشین و… بعد از گذشت حدود 10 دقیقه متوجه شدند که من معلم آنها هستم!
29 سال
حدود دوازده سال پیش به صورت برون سپاری با مجموعهای کار میکردم. اعضای هیات مدیره آنجا مدرسان خانه عمران بودند و در آن مقطع نیاز به جذب مدرس داشتند. من از سمت هیات مدیره به مجموعه خانه عمران معرفی شدم و طی مصاحبهای به جمع دوستان خانه عمران پیوستم.
قطعاً خوبی دوستان (باخنده)
من در همه کارهایم روش مشخصی دارم. چیزی که بلد نباشم را به صراحت می گویم بلد نیستم و نسبت به آن شرم ندارم. روزی که برای تدریس به موسسه دعوت شدم، گفتم از میان گزینههای پیشنهادی شما این یکی را بلد هستم و آن چند تای دیگر را هم بلد هستم منتها نه برای تدریس بلکه برای خودم بلد هستم و زبان ارائهاش را ندارم. آن اعتماد به نفسی که اشاره میکنید شاید به این خاطر است که ضعفهای خودم را میشناسم و نسبت به آن خجالت نمیکشم و آن را بیان میکنم.
چیزی که بلد نباشم را به صراحت می گویم بلد نیستم و نسبت به آن شرم ندارم.
رضا صابر
با بیش از سی درصد آنها همچنان ارتباط دارم. هنوز با من تماس میگیرند، حال و احوال میکنیم و ممکن است برای نوشیدن یک قهوه با هم بیرون برویم. گاهی هم ملاقاتهای حضوری داریم و گپ میزنیم و اگر بتوانم برای رفع مشکل به آنها کمک کنم، قطعاً این کار را خواهم کرد.
باید به روز باشد و سعی نکند فقط بر اساس داشتههایش تدریس کند بلکه باید بر اساس اینکه الان چه نکات جدیدی وجود دارد که قابل تدریس است نیز عمل کند.
من هیچ وقت با این نگاه درباره تدریس جلو نرفتهام ولی یک جاهایی مدرس بودن مزه خودش را دارد. سالها قبل برای تدریس یک دوره از سوی خانه عمران به یک شرکت رفتم. چند سال پس از آن در پروژهای مشغول به فعالیت بودم که همکاران دفتر فنی برای تأیید گرفتن درباره یک گزارش فنی مشکل پیدا کرده بودند. مدیرعامل از من خواست بروم و با شرکت مورد نظر مذاکره کنم که علت بروز این مشکلات چیست؟ رفتم در جلسه نشستم و فردی که مقابل من بود با یک تغییراتی صورتجلسه را تأیید کرد. بیرون از جلسه همان فرد به سراغم آمد و گفت: مرا به خاطر میآوردید؟ طبیعتاً پاسخ من منفی بود. گفت در گذشته دانشجوی من بوده و به نظرش درست نبوده صورتجلسه بدون امضاء او از جلسه بیرون بیاید. لطفی که او نسبت به من داشت باعث شد نسبت به مجموعه خودم روسفید شوم. البته تدریس منافع مالی زیادی نسبت به کار اجرا ندارد. من هیچ وقت دنبال موقعیت اعتباری تدریس هم نبودهام.
من همیشه خودم را رضا معرفی کردم (با خنده). در جمعهای خانوادگی به هیچ کس اجازه ندادم با لقب مرا صدا کند.
جایی که مشاور هستم دوست دارم مرا به عنوان معلم بشناسند ولی جایی که به عنوان مهندس یا با سمت دفتر فنی فعالیت دارم، دوست دارم مهندس شناخته شوم.
من به صورت مجازی نتوانستم تدریس کنم. بخشی از کار من انتقال تجربه است و این کار در مکالمه و مکاشفه به دست میآید و خیلی ادبیات من در تدریس، سیستم ریتمیک ندارد و بسته به میزان گیرایی مخاطب، مباحث را ادامه میدهم و به همین دلیل نتوانستم با تدریس مجازی کنار بیایم اما به نظرم باید آن را یاد بگیرم.
قطعاً در محیط کلاس بهتر میشود مطالب و مفاهیم را تفهیم کرد اما یادمان نرود در سیستم مجازی آموزش دادن فقط میشود دانش را انتقال داد و زمانی که از جزئیات صحبت میکنیم، اینکه جزئیات چطور برای مکاشفات بعدی بازسازی میشود، بسته به بازخورد من از دانشجویان شکل آموزش متفاوتی دارد که ببینم آیا باید بحث را ادامه بدهم یا نه. گاهی لازم است در همانجا بحث متوقف شود و این تجربه فقط در کلاس حضوری رخ میدهد.
بله متاسفانه (با خنده). با فرزندان خودم هم وقتی بحث آموزش میشود خیلی توقع جدی بودن از آنها دارم و برای آنها قابل قبول نیست که پدرشان از آنها بخواهد اینقدر جدی باشند!
نمیدانم چطور میتوان این مسئله را تشخیص داد. من هیچ وقت در موضع قضاوت نبوده و نیستم. کار تدریس خیلی به دل ربط دارد. اینکه فرد حتماً بخواهد چیزی را انتقال دهد، فرمول کلاسه شده درس جبر نیست و خیلی به حس مدرس ربط دارد. افراد به چند دلیل تدریس نمیکنند: گاهی تصور میکنند هنوز به جایی نرسیدهاند که بتوانند دانشی را انتقال دهند. گاهی هم نسبت به ارائه اطلاعات خود خست به خرج میدهند که متاسفانه درصد این افراد زیاد است. آنها حتی در حوزه آموزش نیز سعی میکنند اطلاعات خود را انحصاری نگه دارند.
بله. سالها قبل که پایان نامه تحصیلی خودم را مینوشتم ساختمان تولید صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مرکز قزوین را به عنوان موضوع پایان نامه انتخاب کرده بودم. در آن زمان تنها دانشجویی بودم که ساختمان تولید صدا و سیما را به عنوان موضوع پایان نامه انتخاب کرده بودم. قبل از من در اصفهان یک نفر طرح توسعه ساختمان صدا و سیما را دستمایه پایان نامه قرار داده بود. وقتی برای دریافت اطلاعات به سراغ صدا و سیما رفتم گفتند اطلاعات ما محرمانه است! حتی سایت پلان را هم در اختیارم نگذاشتند. در روز دفاع یک نفر از دفتر فنی صدا و سیما آمد و شروع کرد به سؤالهای فنی. خطاب به او گفتم: من تمام اطلاعات مورد نیازم را از شبکه NHK ژاپن و CHANELPLUS لندن به دست آوردم و سایت پلان صدا و سیما را هم از گوگل برداشتم و شما حتی یک نقشه به من ندادید! بعد از فارغ التحصیلی به صدا و سیما رفتم و ماکت و پایان نامهام را به آنها دادم و گفتم به رایگان برای شما. اما گفتند احتیاجی به آنها ندارند! نمیدانم در دورهای که این همه تبادل اطلاعات هست چرا برخی از افراد اینگونه برخورد میکنند؟! حالا اگر فردی چنین خستی داشته باشد نمیتواند مدرس خوبی باشد.
بله. وقتی میبینم برخی از دانشجویان خانه عمران در کسب و کار خود صاحب برند شدهاند خیلی پُز آنها را میدهد و می گویم این دانشجو یک دوره با من کلاس داشته است. اصلاً برای من مهم نیست که چرا از آن آدم به لحاظ موقعیت اجتماعی به ظاهر عقبتر هستم. من از پیشرفت او لذت میبرم چون آنچه را به آن فرد انتقال دادهام باعث شده حالا برای شرکت خودش بخش تحقیق و توسعه داشته باشد و علت تبدیل شدن به برند هم این بوده که به شکل آکادمیک به شرکتش فکر کرده است. اگر فردی نخواهد اطلاعات خود را با دیگران به اشتراک بگذارد، خودش را از چنین لذتهایی محروم کرده است.
در درجه اول صبر باید داشته باشند! آموزش خیلی به صبر نیازدارد. جمعیت پانزده نفره ای با سطح گیرایی متفاوت را سر کلاس در نظر بگیرید. ممکن است مجبور باشید یک مطلب را چند بار تکرار کنید تا همه متوجه شوند و اگر صبر نباشد، چنین اتفاقی رخ نمیدهد.
این مسئله به تجربه آنها ارتباط دارد. کسی که اجرا کار نکرده و فقط اطلاعات آکادمیک دارد آدم مناسبی برای آموزش نیست و بهتر است اگر هم خواست تدریس انجام بدهد، بخش طراحی را تدریس کند.
در نهایت اینکه آدمها باید یک بار با خودشان صادق باشند و بعد ببینند آیا فن بیان خوبی دارند یا مکث زیادی برای بیان یک مطلب دارند؟ اگر فردی هنگام انتقال مطلب خیلی تأمل کند، یعنی تجربهای در آن موضوع ندارد و نمیتواند به سادگی آن موضوع را به دیگران منتقل کند و به همین دلیل برای تدریس مناسب نیست.
دفتر رشدمان خارج از محدوده طرح ترافیک و در مجاورت پارکینگ عمومی و ایستگاه مترو مفتح با دسترسی های گسترده